معلم پاي تخته داد ميزد

صورتش از خشم گلگون بود

و دستانش به زير پوششي از گرد پنهان

ولي آخر كلاسي ها

لواشك بين خود تقسيم مي كردند

(ادامه شعر در ادامه مطلب)



برچسب‌ها: کلاس درس , شعر من , اشعار جالب , برابری , برابر بودن ,

ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 24 فروردين 1391 | 9:26 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

“دوشیزه غم”! آیا وکیلم که شما را

“شادی” کنم تا هی نگریانید ما را؟!

آیا وکیلم من که زیر پلک هایم

یکسان کنم وضعیت آب و هوا را؟

در هر دو “قطب” چشم خود، یک بار دیگر

جاری کنم ، آب و هوای “استوا” را ؟

من خسته هستم ، خسته هستم ، خسته هستم!

( می فهمی آیا معنی این جمله ها را؟)

چون پا به پایت سالها گشتم تو حالا

مهر قبولم می کنی این “رد” پا را؟!

 

این بار می پرسم برای بار آخر

“دوشیزه غم ” آیا وکیلم که شما را؟!




برچسب‌ها: دوشیزه , دوشیزه عشق , وکیلم , بهترین ها , اموزنده ترین , شعر من ,

تاريخ : سه شنبه 16 اسفند 1390 | 8:30 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 36 صفحه بعد

.: Weblog Themes By VatanSkin :.